فصل سرد من

وقتی عشق عشق واقعی باشد زمان حرف احمقانه ایست

فصل سرد من

وقتی عشق عشق واقعی باشد زمان حرف احمقانه ایست

وقتی عشق عشق واقعی باشد زمان حرف احمقانه ایست

شنبه، 22 آذر، 1382
وقتی عشق عشق واقعی باشد زمان حرف احمقانه ایست
سلام
میخوام با یه شعر از اخوان ثالث شروع کنم. که این شعرو با صدای فروغ هم دارم
ای تکیه وپناه
زیباترین
لحظه های
پر عصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پر شکوت من
ای با تو من گشته بسیار
در کوچه های بزرگ نجابت
در کوچه های فرو بسته استجابت
در کوچه های سرور و غم راستینی که مان بود
در کوچه باغ گل ساکت ناز هایت
...
ای شط پر شکوت هر چه زیبایی پاک
ای شط زیبای پر شکوت من ای رفته تا دور ستان
انجا بگو تا کدامبن ستاره ست
روشنترین همنشین قدیم شب غربت تو
ای همنشین قدیم شب غربت من(از مهدی اخوان ثالث)
میخوام از عشق بگم
میدونی به نظر من معنی ومفهوم عشق عوض شده یا این که خیل لوث شده نمیدونم شاید این نظر من غلط باشه نمیدونم؟
به نظر من عشقی عشقه که با تمام دل و جون باشه با تمام وجود الان یه جوری شده که عشق معنیش با ازدواج یکی شده چقدر احمقانس این طور نیست؟ وقتی عشق بوی زندگی بگیره بوی یکنواختی بوی قورمه سبزی بگیره اصلن دیگه عشق نیست!!
نمیگم عشق باید یه رابطه فانتزی باشه ها نه من میگم عشق باید عشق باشه یعنی اینکه عشق خیلی مقسه که با این چیزا الوده بشه؟ یه چیز دیگه میدونین یه مدته یه جور دیوونه بازایی هیستریکی عشق تعبیر میشه
اگه یکی واقعن عاشقه این جور علام هیسریک و معشوق ازاری رو نداره و اگه یه روز بفهمه وجودش ازار دهندس یا معشوقش نمیخوادش به هر دلیل باید کنار بره اگه واقعن عاشقه نه این که شروع کنه به ازار اذیت باید ببینه معشوقش چه جوری راحته باید ببینه اون چی میخواد در ضمن من عاشق عشقای زمینیم مکه غر از اینم چیزی وجود داره؟؟؟؟؟ راستی در مورد ۲ شخصیت دوست دارم خیلی حرف بزنم یکی شیخ صنعان که واقعن نمونه یه عاشق واقعیه وبرای عشق پاشو رو همه چی گذاشت.
یکی هم برصیصا که بنا به روایتی از بنی اسرآءیل بوده و ۶۰ سال عبات میکنه و از دنیا میبره ولی اخر دلباخته زنی میشه و رو همه چی پا میذاره البته روایتای مختلفی وجود داره یه عده میگن که اون زن باردار میشه و بعدن به قتل میرسه ولی این مهم نیست مهم اینه عشق زمینی میتونه کسی که ۶۰ سال عبادت میکنه رو از پا دراره
من هر جا از عشق زمینی گفتم نباید به غریزه جنسی تعبیر بشه خیلی ها این اشتباه میکنن
بعد اینکه من اصلن قانون صادر نمیکنم و نظر شخصیمو میگم شایدم خوب نتوستم بگم نمیوم اگه شما نظر بدین ممنون میشم
در ضمن من نمیدونم چرا ترانه هامو میزام تو صفحمم من ان قدر از ترانه گفم بعد نابودش کردم ولی اینو بگم من اصلن ادعایی تو این زمینه ندارم(تو هیچ زمینه ای ادعا ندارم!)
اینا صرفن احساساتمه فقط همین
راستسی اینم جمله رو هم از فروغ بگم
وقتی عشق عشق واقعی باشد زمان حرف احمقانه ایست

وقتی تو با من باشی

پنجشنبه، 20 آذر، 1382
وقتی تو با من باشی
وقتی تو با من باشی شبای من عاشقونس
وقتی من بی تو باشم شبای من بی ستارس
وقتی تو با من باشی روای من رویاییه
وقتی ازپیشم میریروزا برام یه کابوسه
وقتی دستات توی دستام بمونه
وقتی لبهات روی لبهام بمونه
اون وقته حس میکنم دارم اسیرت میمونم
اون وقته که دوست دارم همیشه پیشت بمونم
وقتی از پیشم بری من تک و تنها میمونم
تو نذار با غصه ها این جور هماغوش بمونم
تو بیا از راه دور دستای خستمو بگیر
تو بیا از راه دور قلب شکستمو ببین
اخه من با چه زبون بهت بگم دوست دارم
کی میشه به من بگی دوست دارم دوست دارم

من این جا هستم عاشق تو

سه شنبه، 18 آذر، 1382
من از جهان بیتفاوتی فکر ها و حرف ها صدا ها می ایم
من از جهان بیتفاوتی فکر ها و حرف ها صدا ها می ایم
من از جهان بیتفاوتی فکر ها و حرف ها صدا ها میایم
و این جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که ترا میبوسند
در ذهن خود طناب دار ترا میبافند

من این جا هستم عاشق تو

سه شنبه، 18 آذر، 1382
من این جا هستم عاشق تو
من این جا هستم عاشق تو
میخوام یکم از تنهای هام بگم
همه ما یه جور محکوم به تنهایی هستیم همیشه تنهاییم
نمیدونم بده یا خوب ولی برای من لذت بخشه نمیدونم چرا میگم لذت بخش؟؟؟
بعضی وقتا سرمو بین دستام میگیرم گریه میکنم .
خیلی طولانی
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بنجنبی پیرت میکنه
دیشب تا ساعت ۵ بیدار بودم ۵ که خوابیدم ۴ بعد ظهر بیدار شدم
حوصله هیچ کاری نداشتم
تا شعاع ۲ متریم کتاب ولو بود ترانه های شکیرا رو ور میدارم از البوم barefeet اهنگ i am here رو میخونم
چه قدر بعضی جاهاش قشنگه
من این جا هستم عاشق تو
حذف شده از عکس ها و دفترچه های خاطرات تو
تمام چیزها و یادگاری ها
نمیتوانم درک کنم
دارم دیوانه میشوم
و از خودم دلقک بازی
در میاورم
شبی که به روز دیگر تعلق دارد
و در این باره کاری نیست که بتوانم انجام دهم
خیلی خوشم اومد کلن از اهنگای شکیرا خوشم میاد نه همش بعضیاش واقعن قشنگه
پا میشم یه نوار میزارم لاو استوری این نسخه ای که من دارم یکی تر جمه ی فارسیشم دکلمه میکنه فکر کنم از رادیوی زمان شاه ظبط شده
از کجا اغاز کنم...
چشمامو بهم گذاشتم خیلی گیرا و قشنگه تو اهنگ غرق میشم

دوست دارم زندگیمو وقف یه نیم گات کنم

سه شنبه، 18 آذر، 1382
دوست دارم زندگیمو وقف یه نیم گات کنم
من میخوام دستای تو همیشه با من بمونه
من میخوام که این چشا همیشه عاشق بمونه
من میخوام تا جون دارم همیشه پیشت بمونم
من میخوام که این روزا یه لحظه بی تو نمونم
مگه میشه بوسه هات یادم بره
مگه میشه اون نگات یادم بره
دوست دارم هر چی دارم فدای اون چشات کنم
دوست دارم زندگیمو وقف یه نیم گات کنم
دوست دارم تنها ترانمون باشه دوست دارم دوست دارم
دوس دارم فقط یه بار بگی دوست دارم دوست دارم
ترانه از خودم

بوی کتاب

چهارشنبه، 12 آذر، 1382

بوی کتاب
نیمیدونم از کی افتادم به کتاب خریدن و خوندن(یکی نیست بگه کی میدونه)
ولی یادم یه بار همین طوری به سرم زد برم انقلاب نیمیدونم چند سال پیش بود شاید ۱۰ سال پیش ولی اون موقع تنها چیزی که به ذهنم رسید بگیرم یه فیلم نامه از کیمیایی بود ولی بعدن یواش یواش افتادم تو خط ادبیات معاصر و فهمیدم اگه چیز به درد بخور میخوام باید دنبال چاپ قبل از انقلاب باشم.از اون به بعد همیشه خیابون انقلاب برام خوشایند بود ولی من وقتی کتاب ارزون بود اصل کاریا رو گرفتم مثل تمام اثار هدایت و چوبک و پزشکزاد و...
اون زمان من هدایت رو جلدی ۴۰۰ میخریدم ولی الان شده ۱۸۰۰
اره بابا ارزونی رو حال میکنی
اره داشتم میگفتم همین طور ادامه دادم تا الان که فردا مبخوام برم انقلاب و چند تا کار خو ب بگیرم الان یادم نمیاد چه کتابایی سفارش دادم ولی فکر کنم چند تا کار از جمال زاده بود و یادم اومد عبید زاکانیی محجوب این عبید هم نابغه ای بوده واسه خودش من عبید رو دارم که اتابکی تصحیح کر ده و کامله ولی عبید محجوب کاملتره و چاپ امریکاس البته عبید اتابکی هم چاپ قبل از انقلابه خوب تا فردا که بگم چه کتابایی گرفتم

غم تنهایی

چهارشنبه، 12 آذر، 1382
غم تنهایی اسیرت میکنه تا بخوای بنجنبی پیرت مبکنه
من از زمانی که قلب خود را گم کرده است میترسم
من از تصور بیهودگی اینهمه دست
و تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
من مثل دانش اموزی
که درس هندسه اش را
دوست دارد تنها هستم (بخشهایی از دلم برای باغچه میسوزد فروغ فرخزاد)

تولدی دیگر

چهارشنبه، 12 آذر، 1382

این شعر اسمش تولدی دیگر که فروغ اونو به ابراهیم گلستان تقدیم کرده
همه ههستی من ایه تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این ایه ترا اه کشیدم اه
من در این ایه ترا
به درخت و اب و اتش پیوند زدم
زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیل از ان میگذرد
زندگی شاید
ریسما نیست که مردی با ان خود را از شاخه می اویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشی در فاصله رخوتناک دو هم اغوشی

فروغ من

سه شنبه، 11 آذر، 1382
فروغ من
فکر نمیکنم هیچ شاعری به اندازه فروغ به جوهر شعر نز دیک شده باشه(قانون صادر نمیکنم نظر شخصیه)
من عاشق فروغم
با شعراش زندگی میکنم
با فیلماش که اونم مثل یه شعره
خانه سیاه است.
نیمیدونم از کی شعرای فروغ رو میخوندم ولی از چند سال پیش که دنبال تمام کاراش بودم.
دیدم مروارید یه مجموعه ازش زده به طرز وحشتناکی سانسور کرده ولی انتشارات نوید المان شرقی یه مجموعه نسبتن کامل زده که بدک نیست ولی خیلی از شعرا رو نداره مثل
گل سرخ
در خیابان های سرد شب
...
یه چیزه دیگه یه سخنرانی از سروش گوش میکردم که تو اون سخنرانی خیلی از شاعرای معاصرو مثل فروغ و شاملو رو متهم میکرد به زمینی بودن.من نیمیدونم یکی میخواد زمینی باشه باید چیکار کنه به کسی چه ربطی داره یکی نیست بگه(واقعن نیست) اقای سروش شما که ان قدر اسمونی بودی دیدیم اوایل انقلاب!؟ چه بلای سر دانشگاها اوردی
تو کشور ما یه سری از ادما رو اون قدر بزرگ کردن که کسی جرعت نداره چیزی بگه جریان لباس پادشاس.... بگذریم
ا چند تا از شعرای فروغ که دیونشم
و چهره ی شگفت از ان سوی دریچه به من گفت
حق با کسیست که میبیند
من مثل حس گمشدگی وحشت اورم
اما اه خدای من چگونه میشود از من ترسید
من من که جز بادبادکی سبک و ولگرد بر پشت بامهای مه الود اسمان نبوام
و عشق
و مرگ
درد ونفرتم را در غربت شبانه قبرستان موشی به نام مرگ جویده است
یکی دیگه:
روز یا شب
نه ای دوست غروب ابدیست
چون دو تابوت سپید
و صداهایی از دور از ان دشت غریب
بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد
سخنی باید گفت
سخنی باید گفت
دل من میخواهد با ظلمت جفت شود
سخنی باید گفت

غم تنهایی

سه شنبه، 11 آذر، 1382

غم تنهایی
بخشهای از عهد عتیق کتاب ایوب باب هشتم
به یاد ار که زندگی من باد است و ایام بطالت را نصیب من کرده ای
و چشمانم دیگر نیکویی را نخواهد دید
چشم کسی که مرا میبیند دیگر به من نخواهد نگریست و چشمانت برای من نگاه خواهد کرد و من نخواهم بود

ََََعلوم غریبه

سه شنبه، 11 آذر، 1382

ََََعلوم غریبه(مردم از ناشناخته ها میترسن)

قیدیما علوم به ۲ دسته جلیه و خفیه تقسیم میشد
و َعلوم جلیه همین علم معمول و علوم خفیه به ۵ قسمت :
۱ـکیمیا
۲ـلیمیا
۳ـهیمیا
۴ـسیمیا
۵ـریمیا
تقسیم میشد.
همین جا یه چیزو روشن کنم:
همیشه تو کشور ما یه عده دوست دارن در مقابل یه چیزایی وایسن
قبول دارم سالها از اسم این علوم به طرز وحشیانه ای سو استفاده شده و کلاشی ولی یه عده میگن من این خرافات قبول ندارم .اگه این حرفو در مورد کلاشای که مردمو سر کیسه میکنن بگن درسته ولی...بگذریم
بعد اینکه یه عده ای این موضوعاتو چیزای معنوی دونستون و از این طریق ردش کردن در صورتی که این علوم ربطی به موضوعات معنوی نداره.
این جمله رو هم از رایل بگم که مردم از ناشناخته ها میترسن
خوب هر کدوم از این ۵ تا علوم به موضاعات خاصی مربوت میشه که مفصلن میگم.
علوم غریبه که بعضیاش ایناست
جفر:علم اعداد
رمل:علم نقطه
علم الواح
این علوم ربطی هم به عربا نداره شاید اسما این جور تداعی کنه ولی مگه عربا از این چیزا سر در میارن
بعد اینکه این علوم رو با جزوه و کتاب نمیشه یاد گرفت نکه قابلیتشو نداشته باشه بلکه داره
ولی هر کس ادعای در این زمینه میکنه ۱۰۰ درصد دروغه
چون این علوم رو هر کسی نمی دو نه و کسی هم که بدونه این کارو نمیکنه
خیلی از استاد و شاگردا همدیگرو پیدا میکنن و قبل از اشنایی با همدیگه اشنان(تاثیر گئاری از دور)

وبلاگ شوخی که جدی شد

سه شنبه، 11 آذر، 1382

سلام
وبلاگ شوخی که جدی شد
این تیترو یکی از روزنامها زده بود برای ساگرد وب لاگ نویسی در ایران
و به نظر من خیلی جدی شد.
البته اون روزنامه چیزای دیگم گفته بود مثل تعهد و هدف و این جور مزخرفات
نیمیدونم چرا یه عده دوست دارن به هر بهونه ای ادما رو محدود کنن و همه چی رو توی چارچوبای مسخره خودشون قرار بدن.بگذریم
من وبلاگ نویسی رو دیر شروع کردم ولی....

کاش یکی بود ،یکی نبود اول قصه ها نبود
 اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود
ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه
 پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه
سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد
کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد
کاش داش آکل با زخم تیغ تو بسترش جون نمی داد
 قصه نویس قصه مون رو با گریه پایون نمی داد

تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
 جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
 شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره

کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه ی جن و پری دلهره دم به دم نبود
مادربزرگ قصه هاش رو بالای طاقچه جا می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
 آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت
 اما تا اون بیاد باید با بی کسی سر بکنیم
ترانه های کهنه رو دوباره از بر بکنیم

تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
 جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
 شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره