چهارشنبه، 12 آذر، 1382
چهارشنبه، 12 آذر، 1382
این شعر اسمش تولدی دیگر که فروغ اونو به ابراهیم گلستان تقدیم کرده
همه ههستی من ایه تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این ایه ترا اه کشیدم اه
من در این ایه ترا
به درخت و اب و اتش پیوند زدم
زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیل از ان میگذرد
زندگی شاید
ریسما نیست که مردی با ان خود را از شاخه می اویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشی در فاصله رخوتناک دو هم اغوشی
سه شنبه، 11 آذر، 1382
سه شنبه، 11 آذر، 1382
سه شنبه، 11 آذر، 1382
سلام
وبلاگ شوخی که جدی شد
این تیترو یکی از روزنامها زده بود برای ساگرد وب لاگ نویسی در ایران
و به نظر من خیلی جدی شد.
البته اون روزنامه چیزای دیگم گفته بود مثل تعهد و هدف و این جور مزخرفات
نیمیدونم چرا یه عده دوست دارن به هر بهونه ای ادما رو محدود کنن و همه چی رو توی چارچوبای مسخره خودشون قرار بدن.بگذریم
من وبلاگ نویسی رو دیر شروع کردم ولی....
کاش یکی بود ،یکی نبود اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود ، از اون یکی جدا نبود
ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه
پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه
سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد
کاش کسی توی قصه ها از عاشقی تن نمی زد
کاش داش آکل با زخم تیغ تو بسترش جون نمی داد
قصه نویس قصه مون رو با گریه پایون نمی داد
تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره
کاش توی قصه های شب برق ستاره کم نبود
تو قصه ی جن و پری دلهره دم به دم نبود
مادربزرگ قصه هاش رو بالای طاقچه جا می ذاشت
یه عاشق تازه نفس تو شهر قصه پا می ذاشت
قصه های قدیمی رو یه جور تازه می نوشت
آدم و حوا رو می برد دوباره می ذاشت تو بهشت
اما تا اون بیاد باید با بی کسی سر بکنیم
ترانه های کهنه رو دوباره از بر بکنیم
تقویم باغچه ی ما برگ بهار نداره
جاده ی قصه هامون عطر سوار نداره
شهر بزرگ قصه ، پنجره هاش رو بسته
حتی تو دفتر مشق ، بابا انار نداره